يادم نيست كلاس چندم بودم كه اين شعر تو كتاب درسيمون بود ولي اين شعرو هيچ وقت از ياد نبردم با اينكه اون

شعراهايي كه مجبور به حفظ كردن اونها بوديم از خاطرم رفت . اگر بخوام يك شعر رو به عنوان بهترين شعر دوران

مدرسه نام ببرم كه خوندم مطمئنم كه همين شعره . اين شعر همه چيزايي رو داره كه من دوست دارم توي يك

اثر ادبي باشه مثل  : ميهن پرستي ، عشق ، از خودگذشتگي ،‌ دلاوري و تصويرسازي ( منظورم تصوراتي هست

كه موقع خواندن يك شعر يا داستان به ذهن مياد كه باعث ميشه خودمون رو در اون لحظه احساس كنيم و مثل

يك فيلم داستان شعر يا رمان جلو چشممون بياد )



در امواج سند روايت گر نبرد سربازان چنگيز خان مغول با ياران جلال الدين خوارزمشاه است در زماني كه پادشاه

ايران سلطان علاء الدين محمد خوارزمشاه كه خود باعث حمله مغولان شده بود به جاي رويارويي با آنها از

دستشان مي گريزد و يك به يك شهرهاي ايران را تسليم چنگيز مغول ميكند تا در نهايت به جزيره آبسكون در

درياي خزر پناه ميبرد ،‌ اما جلال الدين خوارزمشاه بر خلاف پدر چاره را در گريز نمي بيند و سرسختانه به مقابله با

سپاه مغول مي پردازد تا انجا كه بزرگترين مانع چنگيز خان بر سر فتح سرزمين هاي اسلامي ميشود و در نهايت با

مرگ جلال الدين ايران و بلاد اسلام كه بي دفاع گشته بودند به راحتي توسط چنگير فتح مي شود .


دكتر حميدي شيرازي با سرودن اين شعر زيباي ملي ميهني بيش از پيش  ايرانيان را با جلال الدين و حماسه او

آشنا مي كند ،‌ جلال الدين منكبرني يا خوارزمشاهي مثل هر جنگجو و حاكم ديگري نقاط تاريك هم در پرونده

زندگي خود دارد اما آنچه كه او را تبديل به يك اسطوره ميكند عزم راسخ اوست در دفاع از ميهن ، كه در اين راه

همه تلاش خود را مينمايد و در نهايت در همين راه است  جـان خويش را نيز نثار ميكند .



در امواج سند به نقل از ويكي پديا :


او بر خلاف پدرش از رویارویی با مغولان هراسان نبود. به گفته ابن اثیر زمانی که پدرش در سمرقند برای فرار از دست لشکریان مغول برنامه ریزی می‌کرد، جلال الدین و شهاب الدین خیوقی تاکید داشتند که باید با تمام قوا به رویارویی دشمن شتافت و با آن جنگید.

بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه او با سپاهی که برای او باقی‌مانده بود عزم خود را برای مقابله با سپاه مغول جزم نمود. او از کرانه دریای خزر مجدداً به سمت شرق حرکت کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان مهیا سازد. او در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱ م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود و درگیری‌هایی نیز با مغولان پیدا کرد. آوازه مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد. سپاه جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان شیگی قوتوقو انجامید. این پیروزی‌ها به خاطر طمع شرم آور سپاهیان جلال الدین در تقسیم غنائم و رشک برادران جلال الدین بر وی زودگذر و نا پایدار بود. به گفته جوینی نهایتاً در سال ۶۱۸ ق/۱۲۲۱ م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد. در این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید. در انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز خان روبرو شدند، چرا که او می‌خواست نحوه عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده کند. جلال الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود سند گذشت و چنگیز خان با مشاهده این صحنه روی به پسران آورد و گفت:«از پدر، پسر چنین باید».