بوی جوی مولیان
این شعر هم برای خودش از آن داستان ها دارد که شاید داستان جالبش باعث شده همیشه تازه به
نظر برسد . شعر تاثیرگذاری که باعث شد یک پادشاه بی خیال را یکباره هوایی کند که بتاخت تا بخارا
برود .
امیر نصرسامانی زمستان ها در بخارا و تابستان ها را در سرقند یا یکی از شهرهای خراسان سپری
می کرد . یک سال که به هرات رفته بود پس از گذشت تابستان ، پائیز و زمستان را هم آنجا می ماند
و دلبسته ی هوای هرات می شود تا جایی که این اقامت چهار سال به طول می انجامد . لشکریان و
فرماندهان و وزرا که سخت دلتنگ بخارا شده بودند و نمیتوانستند امیر را راضی به بازگشت کنند ، به
رودکی که نزد امیر سامانی درجه والایی داشت روی آوردند ؛ تا مگر او بتواند شاه را به بازگشت سوی
بخارا ترغیب کند .
رودکی هم که در نوازندگی چنگ و بربط چیره دست بوده است قصیده ای می سراید و هنگامی که امیر
سامانی صبوحی کرده بود ( شراب نوشیده بود ) شروع به نواختن و خوانندن این شعر با آواز دلنشین
خود می کند :
بـوی جـوی مـولـیان آید همی یـاد یـار مـهربان آیـد هـمی
ریـگ آمـوی و درشتی راه او زیـر پـایم پـرنـیـان آیـد همی
ای بخارا ،شاد باش و دیر زی مـیر زی تو ،شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان مـاه سـوی آسـمان آیـد همی
میر سروست و بخارا بوستان سـرو سوی بوستان آیـد همی
و چون به بیت «میر سرو است و بخارا …» رسید امیر چنان به هیجان آمد که بی کفش و جامهی سفر
، بر اسب نشست و رو به بـخارا تاخت و تا آنجا هیچ توقفی نکرد .
به هر حال بیش از تاثیر گذاری خود داستان و شعر رودکی یکی از دلایل علاقمندی ام به این اثر ، اثر
دیگری بود که توسط دو خواننده ی قدیمی این سرزمین اجرا شده است . اثری مشترک از بنان و
مرضیه که می توانید آن را در ایـنـجـا دانلود کنید و بشنوید .
جالبی این اثر به آن است که خوانندگان ، کار را تا همان بیتی میخوانند که نصر بن احمد شنیده بود و
پس از آن ضرب آهنگ اثر تغییر می کند ، به نوعی که انگار بخواهند حس بتاخت رفتن نصر بن احمد را
برسانند که احساس می شود موفق هم بوده اند .
به نقل از :
http://leee.us/archives/1389/11/2357