موسیقی مثل زندگی میمونه ، توش همه جور نغمه ای پیدا میشه مثل زندگی که همه جور لحظه و احساس درش هست . وقتی شادیم یه موزیک شاد ؛ خوشحالیمون رو مضاعف میکنه . وقتی عاشق میشیم یه ترانه عاشقانه ما رو پیشه یار میبره و غرق خیال میکنه تا دست در دست هم زیر نور مهتاب قدم بزنیم .

اما وقی غمگینیم ، یه وقتایی هست که هیچی تسکینت نمیده از همه دنیا برات تنهایی مونده ؛ این بار یه موسیقی نیازت میشه که از جنس قبل نیست چون احساست احساس قبل نیست .

حالا با غمی که تو دلته ، بغضی که تو گلوته صدای کی رو گوش بدی ؟

شاید هر خواننده ای آهنگ غمناک هم تو کارنامه اش باشه که باید گشت و پیداشون کرد ولی کسی که بیشتر از غم خونده باشه انگار این حس رو بهتر میشناسه و به دل آدم میشینه ، چون از یه غم واقعی حرف میزنه ؛ همون طور که میگن : آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند .

اینجور وقتا فریدون فروغی همون خواننده ای هست که دنبالش میگشتی . همون کسی که میتونه با صداش به آتیشت بکشه و حالی که داری رو تو صداش و ترانه هاش پیدا کنی .


بدون شک فریدون از خواننده های بزرگ ما محسوب میشه ، کسی که صداش ، صدایی نیست که به زودی از یادها محو بشه چرا که جنس صداس از بقیه صدا ها جداس و جنس خودش هم از جنس اکثر خوانند ها جداست .

 در صداش قدرتی بود که سیاست مدارهارو را میترسوند ؛ خواننده ای که روزی انقلابی محسوب میشد با وقوع انقلاب مهر سکوت بر لبش خورد و در نهایت فریدون که تن به جدایی از وطن نداده بود و خفقان زمانش را به امید روزهای بهتر تحمل میکرد ، در گوشه ی تنهایی و سکوت جان به جان آفرین تسلیم کرد .

تنها وصیت او این بود :


بگویید بر گورم بنویسند :

 زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربان بود

ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب و جوشی بود

ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد

و خلاصه بنویسید :

" زنده بودن را برای زندگی دوست داشت نه زندگی را برای زنده بودن "


روحش شاد .