خانه ام ابری ست ...



خانه ام ابری ست

یکسره روی زمین ابری ست با آن .


 از فراز گردنه خرد و خراب و مست

باد میپیچد .

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من!

آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره  کجایی؟

 

خانه ام ابری ست اما

ابر بارانش گرفته ست.


در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم ،

من به روی آفتابم

می برم در ساحت دریا نظاره

و همه دنیا خراب و خرد از باد است

و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود

راه خود را دارد اندر پیش.



نیما یوشیـج

تـو را مـن چـشـم در راهـم




تـو را مـن چـشـم در راهـم


شـبا هنگام

 

که می گیرند در شاخ « تـلاجن » سایه ها رنگ سیاهی

 

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛

 

تـو را مـن چـشـم در راهـم .

 

شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛

 

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام.

 

گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم؛

 

تــو را مـــن  چـشـم در راهــم ...


 

نیما یوشیج

ادامه نوشته