پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست

حـرم و دیـر یکی، سـبحه و پـیمانه یکیسـت


اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است

گـر نـظر پـاک کنی کـعبه و بـتخانه یکیسـت


هـر کسی قصه‌ی شـوقش به زبانی گـویـد

چون نکو می‌نگرم حاصل افسانه یکیست


اینهمه قـصه ز سـودای گرفتاران اسـت

ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست


ره‌ هرکس به فسونی زده آن شـوخ ار نـه

گریه‌ی نیمه شب و خنده‌ی مستانه یکیست


گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم

آشـنا بـر در ایـن خـانه و بـیگانه یکیسـت


هـیچ غـم نیست که نسبت به جـنونم دادنـد

بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست


عـشق آتـش بـود و خـانه ‌خـرابی دارد

پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست


گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»

بـی‌ وفـایی و وفـاداری جـانـانـه یکیسـت



عماد خراسانی