مـن از صــدای گـریـه ی تـو

بـه غـربـت بـارون رسـیـدم

تـو چشـات بـاغ بـارون زده دیـدم

چـشم تـو هـمرنگ یـه بـاغـه

تـو غـربـت غـروب پـایـیـز

  مـثـل مـن ، از یـه درد کـهنـه لـبریـز


بـا تـو بـوی کــاهگل و خــاک

 عـطر کوچه بـاغ نمنــاک زنـده میشه

بـا تــو بـوی خــاک و بــارون

عـطر تـرمـه و گلابدون زنـده میشه


تـو مثـل شـهر کوچک مـن

هـنوز بـرام خــاطره سـازی

هـنوزم قـبله ی معصـوم نمـازی

تـو مثـل یــاد بــازی مـن

تـو کـوچـه هـای پــیـر و خـاکی

هـنوزم بـرای من عـزیز و پـاکی



اردلان سرفراز