مات خود را صنما مات مکن

بجز از لطف و مراعات مکن


خرده و بی‌ادبی‌ها که بـرفت

عفو کـن هیچ مکـافـات مکن


وقت رحم است بکن کینه مکش

بـنده را طـعـمه آفـات مکن


به سر تو که جدایی مندیش

جز که پیوند و ملاقات مکن


خاک خود را به زمین برمگذار

منزلش جـز بـه سماوات مکن


اولش جز به سوی خویش مکش

آخرش جز که سعادات مکن


آنچه خو کرد ز لطفت برسان

تـرک تیمار و جرایـات مکن


بنده اهـل خرابات توایم

پشت ما را به خرابات مکن


ما که باشیم که گوییم مکن

چونکه گفتیم ممارات مکن



مولانا