شـکنجه گـر
رو به تو سجده می کنم دری به کـعبه بـاز نیست
بـس که طـواف کردمت مرا به حـج نـیــاز نیست
بـه هـر طـرف نـظر کـنم نـمـاز من نـمـاز نیست
مـرا به بـند می کشی از این رهــا ترم کـنی
زخـم نمی زنی به مـن کـه مـبتـلا ترم کـنی
از همه تـوبـه می کنم بلکه تـو بـاورم کـنی
قلب من از صدای تـو چه عـاشقانـه کوک شـد
تمــام پـرسـه هـای مـن کنــار تـو سـلوک شـد
عـذاب می کشم ولی عـذاب من گنــاه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتبــاه نیست
روزبـه بـمانی
+ نوشته شده در دوازدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 4:59 PM توسط sajad yari
|