شـب گـریـه
ساده بودی مثل سایه ؛ مثل شبنم رو شقایق
مثل لبخند سپیده ؛ مثل شب گریه عاشق
بی تو شب دوباره آینه روبروی غم گرفته
پنجره بازه به بارون من ولی دلم گرفته
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
وقت راهی شدن تو کفترا شعرامو بردن
چشام از ستاره سوختن منو به گریه سپردن
رفتی و شب پر شد از من، از منو دلواپسی ها
رفتی و منو سپردی به زوال اطلسی ها
ایرج جنتی عطایی
+ نوشته شده در یکم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 9:25 PM توسط sajad yari
|