آفتاب
ای کـه چـون رخ مینمایی آفـتاب آیـد برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برون
گـیسوانت خـود حجابی بـر نگاهت میکـشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آنکه میگوید خراب است آنکه گیسویش رهاست
گیسوانت را رهـا کن تا خـراب آید برون
آنکه میگوید صبوری کن بهشت از آن ماست
هـر کجا رخ مینمایی با شـتاب آید برون
زاهد از اندوه رسوایی به رخ دارد نقاب
ور نه پیش دیگران خود بی نقاب آید برون
گوئیا در خواب غفلت مانده اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
پرواز هـمای
+ نوشته شده در بیست و چهارم آذر ۱۳۹۱ ساعت 6:31 PM توسط sajad yari
|